فرونشست زمین : هراس از زنده بگوری
نکته مهم و قابل تأمل این است که فروپاشی فقط یک حادثه زمین شناختی مخرب برای زمین نیست، فرونشست زمین هراس انگیز است و این هراس به جامعه منتقل میشود.
پژوهش میدانی در منطقه ایج در استان فارس نشان میدهد که مردم جوامع پیرامونی از شنیدن خبر فرونشست زمین در این منطقه وحشت زده هستند.
این هراس، تأثیر روانی عمیقی بر مردم جوامع محلی داشته، گویی زندگی بتدریج می میرد.
هرجا خبر فرونشست زمین اتفاق میافتد، فروپاشی روانی جوامع محلی قابل تصور است.
لذا مدیریت محیط زیست در دشتها نه تنها برای حفظ پایداری زمین از اهمیت ویژه ای برخوردار است، بلکه در جهت پایداری اجتماعی نیز اهمیت حیاتی دارد.
اما چه باید کرد؟ آیا با تکیه بر تعصبات، جهالت ها و یا عدم اگاهی از میزان خطر آنقدر باید به کشاورزی و کشیدن آب از رگ حیات زمین ادامه داد که زمین در خویش فرو بریزد؟
بدیهی است که پیش از فاجعه باید پیشگیری کرد و از این رو یکی از اساسی ترین راه حلهای موجود، کاهش کشیدن آب از دل زمین است و لذا تعطیلی چاههای عمیق و نیمه عمیق در این دشتها اولین و اساسی ترین راه و در عین حال از سخت ترین تصمیمگیریها است، و البته در تمام طول تاریخ بشر برای حیات و بقا تصمیمهای سخت زیادی گرفته و دوام آورده است.
بسیاری از کارشناسان مسأله امنیت غذایی را مطرح کرده و تعطیلی کشاورزی در این مناطق پرخطر را چالش برانگیز میدانند.
اما نگاهی به میزان آب مصرفی برای تولیدات محصولات کشاورزی با دستاوردهای موجود نشان میدهد که کشاورزی ایران تخریب گر بوده تا پایداری فاصله زیادی دارد. در مناطق پرخطر نیز آب گرانبها صرف کشتهای استراتژیک نشده و متأسفانه هدر رفته است.
با توجه به فناوری های موجود کشاورزی باید به سمت پایداری رفته و بر محصولات استراتژیک متمرکز شود. با وجود فناوری های نو امروزه کشاورزی کوچک، پایدار و پرسود دور از دسترس نبوده ومی توان در مناطق نرمال و یا کم خطر با توجه به محصولات کشاورزی استراتژیک امنیت غذایی را تضمین کرد.
علاوه بر آن با ترویج شیوه های جدید کشت کم آب و تحت کنترل مانند کشت گلخانه ای با جایگزینی اقلام پرسود می توان کشاورزان را آموزش داده و به سمت کشاورزی پایدار هدایت و متقاعد کرد.
هرچند تصویب و اجرای قوانین بازدارنده و تعیین یک مرجع واحد برای نظارت و مشارکت دادن جوامع محلی در حکمرانی آب، تصمیم گیری در کنار آموزش و جلب مشارکت مدنی نیز بسیار ضروری است.
در جاهایی که خطر فرونشست در مرحله قرمز است باید جوامع محلی به سمت اشتغال های جایگزین با محور توانمندی ها و ظرفیت های روستا مانند احیای منابع فرهنگی و صنایع دستی، جلب مشارکت کارآفرینان برای راه اندازی اشتغالهای بدون نیاز به آب فراوان، بردن فناوری های نو و تقویت زیرساختهابه روستاهابا توجه به سرمایه اجتماعی روستاها هدایت کرد و اینهادراه حلهای نسبتآ کوتاه مدت جایگزین است.
در هر حال درک خطرهای همه جانبه فرونشست زمین از سوی مردم و مسئولان بسیار مهم و تلاش جدی می طلبد، چراکه فرونشست زمین هم پایداری محیط زیست و هم پایداری اجتماعی را بطور جدی تهدید می نماید.
جای خالی روانشناسی خشکسالی
تاریخ زندگی اجتماعی بشر نشان می دهد که به دلیل ناتوانی انسان در کنترل نیروهای طبیعت، انسان در تلاش بوده است که با محیط زیست از در تعامل وارد شده و چنان احترامی برای طبیعت قایل بود که گاه طبیعت را پرستید. صنعتی شدن و توانایی کنترل برخی از نیروهای طبیعت و استفاده از آن به عنوان سرمایه و در پیش گرفتن سبک زندگی مصرف گرا، این تصور را در برخی به وجود آورد که محیط زیست کالایی رایگان بوده و تخریب آن را امری موجه پنداشتند. متاسفانه همین عملکرد ناشیانه و حتی ستمگرانه موجب تخریب غیرقابل بازگشتی شده که تغییرات اقلیمی یکی از پیامدهای آن است. تغییرات اقلیمی موجب تغییر در آب و هوا و بروز نوسانات آب و هوایی در برخی از نقاط جهان شده و تعادل آنها را دستخوش تغییرات شدید کرده است. خشکسالی بخشی از این تغییرات است که در برخی از نقاط جهان رخ داده و مخاطرات زیادی را رقم زده است. خشکسالی هم اکنون چالش جدی بشر در برخی از نقاط جهان است که کشور ما نیز از جمله این نقاط است. زنگ خطر تغییرات اقلیمی قبل از قرن حاضر به صدا در آمده بود و بسیاری از دانشمندان نسبت به بروز این تغییرات در اثرمصرف زیاد سوخت های فسیلی و تولید گازهای گلخانه ای هشدار دادند. اگرچه ایران از دیرباز اقلیمی کم بارش بوده است، اما سیاست های هوشمندانه مدیریت آب مانند استفاده از قنات، میرآبی و کشاورزی حساب شده بر اساس سهم آب از قنات ها موجب تاب آوری ایران طی قرن های متمادی در برابر خشکسالی شده بود. اما سیاستمداران و برنامه ریزان توسعه در ایران هشدارهای تغییرات اقلیمی را نشنیده و نه تنها میراث اجدادیشان در نگهداری بر باد دادند، بلکه با غارت منابع آب دربخش های کشاورزی، صنعت و مصارف خانگی موجبات به خطر افتادن اقلیم را فراهم آوردند.
مشکلات اصلی مربوط به آب در ایران عبارت از سوء مصرف و خشکیدن منابع آب زیرزمینی، سوء مصرف در بخش صنعت و آلوده کردن روان آبها، شوری، آلودگی، سدسازی بی رویه و دستکاری اکوسیستم و در عین حال کاهش بارندگی و… است و همه اینها پیامد بسیار مخربی بر جمعیت، اشتغال و سلامت دارد. مخاطراتی که جمعیت را تهدید می کند قبل از هر چیز ضعیف ترین را نشانه رفته و در نتیجه خشکیدن منابع آب و خشکسالی روستاییان، زنان و کودکان را در خط مقدم آسیب قرار داده است. تاثیر مخرب خشکسالی و خشکیدن منابع آب موجب از بین رفتن اشتغال روستایی شده و درآمد خانوارها از بین می رود. با توجه به اینکه کسب و کار غالب در روستاها کشاورزی و دامپروری به صورت خانوادگی است، کل خانواده آسیب می بینند و در عین حال ضعیفترها آسیب پذیرترند. خشکسالی آسیب های جسمی و روانی عمیقی بر جمعیت های روستایی به ویژه زنان دارد. با قطع درآمد خانواده سبد غذایی اولین گزینه ای است که ضعیف و ضعیف تر می شود، تهیه غذا سخت و سخت تر شده و زنان به دلایل عاطفی و فرهنگی ترجیح می دهند سهم غذایشان را به ضعیف ترها، سالمندان و کودکان بدهند ودر معرض آسیب های ناشی از سوء تغذیه قرار بگیرند، علاوه بر این زنان نیازهای ویژه ای در دوران قاعدگی و بارداری دارند و با توجه به درآمد خانواده، آنها حتی قادر به تهیه وسایل مورد نیازشان در این دوران نبوده و از وسایل غیر بهداشتی استفاده می کنند و در خطر آسیب ابتلا به انواع عفونت ها و پیامدشان قرار می گیرند. بسیاری از افراد روستایی، به ویژه کودکان و زنان در روستاهای خشکیده از کسالت های جسمی شدید رنج می برند، بیمه های روستایی چندان اعتبار و قدرتی برای حمایت از بیمارهای گران ندارند در نتیجه تهیه دارو و درمان برخی از بیماری ها عملا غیرممکن است و پژوهش میدانی نشان می دهد که افرادی برای تسکین دردها به مصرف تریاک روی می آورند. حتی دردهایی مانند دندان درد معضلی جدی است و تعداد زیادی از مردم رنج می برند اما هزینه های بسیاربالای آن موجب شده که به تحمل درد از مسکن ها در مدت طولانی استفاده می کنند که آسیب های خاص خود را دارد. البته بیماری های جسمی یک روی سکه است روی دیگر سکه بیماری های روانی است. خشکسالی و دیدن سرمایه های از دست رفته و ناتوانی در حل مسائل، موجب بروز خشم و افسردگی شده و لذا تنش های روانی در این روستاها به شدت شایع است، شوربختانه برخی از مردم برای تسکین این واکنش های روانی به اعتیاد پناه برده و از چاله به چاه افتاده اند. آنچه که در این روستاها دیده نمی شود این دردهای پنهان است، در روستاها اورژانس اجتماعی وجود ندارد و مراکز بهزیستی روان شناسی خشکسالی را فراموش کرده یا اساسا به اهمیت آن پی نبرده اند، بیمه های روستایی قدرت حمایت گری کمی دارند. با توجه به آثار زیانبار خشکسالی بر سلامت مردم درگیر در خط مقدم این بلای آسمانی، هنوز هیچگونه برنامه ریزی اجتماعی مشخصی برای کمک های اورژانسی به این روستاها و مناطق دیده نمی شود و با توجه به اینکه سلامت مردم از اولویت های شاخص توسعه پایدار است، لازم است که به این مسائل به ویژه در حوزه زنان توجه ویژه شود.
جنسیت زدایی از سیاست خشکسالی
خاورمیانه در حال تجربه یک دوره خشکسالی گسترده ای است که به نظر می رسد چشم انداز آن ویران کننده است. در مواجهه با این فاجعه بزرگ، سیاست بازسازی روستاها بسیار مهم و تغییراتی که باید در نحوه مدیریت خانواده های کشاورز و سبک زندگی ایجاد شود کلید سازگاری است.
با این حال، علیرغم این که شواهد نشان می دهد خشکسالی یک تجربه جنسیتی است، به طور کلی زنان و مردان به طور متفاوت از خشکسالی تأثیر می پذیرند و عدم توجه سیاست گذاری خشکسالی به این تفاوت ها متداول است.
پژوهشی در استرالیا نشان میدهد ادارات کشاورزی و سازمانهای مرتبط با مسائل خشکسالی، کشاورزی را امری مردانه تلقی کرده و پیگیری مسائل خشکسالی در بین خانواده ها نیز امری مردانه می دانند و در نتیجه کمکها و تسهیلات حمایتی را نیز به مردان اختصاص میدهند و اغلب تلاشهای زنان را در مزارع نادیده میگیرند و یا جدی نمی انگارند، در حالی که زنان بیش از مردان در معرض آسیبهای ناشی از خشکسالی قرار دارند.
بدون تردید در نظر گرفتن عدالت جنسیتی یکی از مهمترین مسائل در مسیر سازگاری است و برای رسیدن به این امر باید عدالت جنسیتی زنان در سطوح محلی و روستاها نیز مورد توجه سیستم قرار بگیرد.
پیش از هر چیز نهادهای ملی باید نگرش های تبعیض آمیز را از تفکر سیستمی اصلاح نمایند و سپس با کمک متخصصان و داده های معتبر، در جهت سازگاری، ارزیابی جنسیتی جامعی به عمل آورده و از زنان در جهت حمایت خانواده حمایت نمایند. جنسیت زدایی از راهکارهای سازگاری نیازمند به بکارگیری متخصصان بین رشته ای برای تسهیل گری و درنظر گرفتن همه ابعاد زندگی اجتماعی است.
سازگاری و تطبیق در ایران با چه مشکلاتی روبروست ؟
مطالعات اقلیمی نشان میدهد که کشورهای خاورمیانه و آفریقا در کانون خطر کم آبی و خشکسالی قرار داشته و البته برخی از وجوه خطر مانند خشکاندن منابع آب ارتباطی با خشکسالی ندارد و به مدیریت منابع این کشورها مربوط است، در هر حال مهمترین و اساسی ترین بحث بقا در این کشورها مساله سازگاری است . این امر نیز البته با مشکلاتی روبروست که خارج از مشکلات سیستم ساختار نیست و بدون رفع این مشکلات برنامه های سازگاری نیز چون سایر برنامه های توسعه ای دستاورد اندک و مشکلات وخیمی برجای خواهد گذاشت. البته شناسایی این تنگناها نیزباید مبتنی بر مطالعات میدانی با رویکرد بین رشته ای باشد. از مطالعات میدانی در برخی از روستاهای جنوب شرق استان فارس این نتایج بدست آمده است:
۱- خطای رویکرد : وضعیت موجود از دست رفتن و خشکیدن منایع آب پیامد توسعه فن سالارانه ای است که جنبه های دیگر توسعه را فدای توسعه اقتصادی کرده است. البته این یک بیماری تاریخی است که سیاستمداران در کشورهای درحال توسعه، توسعه را پروژه ای محور انگاشته و به مهندسان می سپارند، خروجی این رویکرد وضعیت ناکارامد امروزی است و راه حل آن نیز سیاستگذاری فرایندمحور با رویکرد انسان مدار و مبتنی برعلوم انسانی است.
۲- عدم پذیرش خطر : بنیادی ترین مساله سازگاری با کم آبی در ایران عدم پذیرش خطر از سوی سیستم و نهادهای قدرت است، علی رغم وجود شواهد عینی، در ایران نیز مانند برخی از کشورهای جهان ، ایدولوژی های بنیادگرا تغییر اقلیم و کم آبی را نقشه دشمن پنداشته و خطرات سرزمینی انکار می شود، بدیهی است تا زمانی که انطباق و سازگاری از سوی سیستم پذیرش نشود، هرگونه تلاش معطوف به کنش های پراکنده می گردد. البته همین کنشهای محدود سازگاری و انطباق نیز در سازمانهای متولی محدود ترگردیده از یک سو قربانی بورکراسی اداری و جهالت مدیرانی که اساسا درک کم و ناقصی از سازگاری دارند شده و دچار تقلیل گرایی در مفهوم می گردد و نگرش غالبی که سازگاری را به معنی مصرف آب کمتر می پندارد، هدف مهم یعنی تغییر سبک زندگی را به حاشیه می راند. هدف مهم سازگاری سپردن مدیریت محیط زیست و منابع آب به جوامع محلی و تغییر سبک زندگی است و مصرف آب مهمترین و البته یکی از محورهای آن است که تنها با قوانین و آیین نامه های دستوری و تصمیم گیری های کلان سیستم از بالا امکان پذیر نبوده و تنها با آموزش مداوم و توانمندسازی جوامع محلی قابل حصول است.
۳- هماهنگی بین سازمانی : بدیهی است که برای سازگاری راه حلهای نرم افزاری و سخت افزاری نیاز است، راه حل های نرم عبارت است از سیاستگذاری عمومی، آموزش و توانمندسازی جوامع محلی در جهت سبک زندگی و کسب درآمد مبتنی بر مصرف آب است؛ و راه حلهای سخت ؛ راه حلهای فنآورانه (مانند توسعه زیرساختهای ارتباطی، کنترل فنی مصرف آب ، ماشینآلات و تجهیزات و مواردی از این قبیل است). به دلیل تمرکز گرایی شدید و عدم بکارگیری متخصصان میدانی و در عوض بکارگیری متخصصان تئوریک (فاصله بین تصمیم گیری و اجرا) موفق به پاسخ دهی مناسب و کافی نشده اند. درنتیجه این عدم هماهنگی ، تلاشی که در جهت سازگاری و ایجاد نطباق و اقلیم پذیری در سطوح محلی میگردد نیز موقتی، ناهماهنگ و بی نتیجه می گردند نکته مهم این است که نگاه از بالای سیستم، عدم دانش کافی محلی و عدم شناخت اهمیت سازمانهای مردم نهاد محلی خود از عوامل حذف کنشگران محلی و متخصصان میدانی بویژه در حوزه علوم انسانی است.
۴- تصمیم گیری کلان وکمتر دیدن تفاوتهای محلی : مطالعات میدانی نشان می دهد که از نظر روستاییان خشکیده شده جنوب شرق استان فارس یکی از بزرگترین دلائل خشکیده شدن منابع آب خارج کردن کنترل آن از دست مدیران محلی و نادیده گرفتن نقش جوامع محلی در منابع آب( میراب ها و قنات ها) و حذف آنها در تصمیم گیری بوده است. درحقیقت سیاستگذاری مخربی که درطرحهای کشاورزی و مدیریت آب توسط سیستم اعمال شد، موجب از میان رفتن حاکمیت محلی آب شده و در نتیجه هرکسی که در سیستم نفوذ بیشتری داشت ( رشوه، رانت و فساد اداری) دسترسی به منابع آب ببیشتری داشت و این امر زمینه برای غارت منابع آب فراهم کرد. بدون شک هر اقلیمی مختصات محلی دارد که بدون در نظر گرفتن آن سیاست های سازگاری نیز مانند سیاست مصرف آب شکست خواهد خورد، لذا دیده شدن جوامع محلی در تمام مراحل تصمیم گیری در خصوص سازگاری مهم بوده لذا سازگاری باید در هر استان و باحضور نمایندگان آگاه از جوامع محلی برنامه ریزی و اجرا شود.
۵- مسائل جنسیتی: مطالعات نشان میدهد که زنان در هنگام فجایع طبیعی بسیار بیشتر از مردان آسیب می بینند. در جوامع درحال توسعه هویت جنسیتی با دیگر عوامل قشربندی اجتماعی اعم از طبقه اجتماعی، مذهب و یا قبیله مرتبط است و براساس آنها شکل میگیرد، و این امر موجب شده که علاوه بر قوانین تبعیض آمیز سیستماتیک( مانند حق سفر با اذن همسر،قانونی بودن ازدواج زودهنگام و.. ) ویا سنت های جاری مانند ( مالکیت مردان بر درآمد خانواده، وظیفه مراقتبگری تمام وقت، خط مقدم بازداشته شدن از تحصیل وازدواج زودهنگام دختران .. ) زنان درتکنا نگه داشته شده اند. درنتیجه علاوه بر سیستم ، بافت اجتماعی که زیربنای جنبش جمعی جامعه مدنیست نیز تحت تاثیر سیاستهای هویتی قرار دارد.لذا زنان تحت الشعاع خطرات زیست محیطی از یکسو، سیستم و بافت اجتماعی از سوی دیگرقرار دارند . این محدویتهای قانونی و فرهنگی فرصتهای اقتصادی، آموزش و کنشهای مدنی را برای زنان محدود میکند. از این رو، خطرات اقلیمی و بلایا اغلب به درگیری بین گروههای هویتی مختلف دامن میزنند و موجب میشوند زنان و مردان آسیب پذیر براحتی نتوانند دغدغهها و نگرانیهایشان را ابراز کنند یا در فرایندهای مشارکتی برنامه ریزی برای ایجاد تغییرات شرکت کنند و درحقیقت تبعیضهای جنسیتی چون هاله ای بر سر سازگاری اند. سازگاری یک بعد جنسیتی بسیار قوی دارد و لذا لازم است در برنامه ریزیهای سازگاری به زنان بطور ویژه نگریسته شده و قبل از هرچیز قوانین رسمی نابرابر اصلاح شده و با توجه به این که حرکت جوامع در خدمت بقاست و سازگاری نیز در جهت بقا است، لذا بافت اجتماعی نیز به این سمت حرکت کرده و برخی از نابرابری ها رفع خواهد گشت. بنابراین سازگاری مبتنی بر رویکردهای انسان مدارانه می تواند فرصتی کم نظیر برای عدالت جنسیتی فراهم کند.
نظرات