جنسیت زدایی از فرصت ها: سیاست گذاری بدون تبعیض برای زنان روستایی ضروری است
قرن حاضر شاید برای همه کشورها به نوعی قرن بحران ها باشد، از گرمایش زمین و تغییر اقلیم گرفته تا بحران پناهندگان و حقیقت این است که بحران های امروز معلول عملکرد ما در گذشته است، معلول سبک زندگی و خودخواهی ما برای پیشرفت اقتصادی مبتنی بر منافع فردی است. این شیوه های خودخواهانه بالاخره گریبان ما را گرفته و البته بدیهی است که تر و خشک با هم خواهد سوخت. نکته مهم این ماجرا این است که ملت ها و دولت ها نتوانسته اند دست به اقداماتی بزنند که از شهروندان در برابر بلایایی محافظت کنندکه نه برای یک قشر خاص، بلکه برای تمامی افراد مخاطره آمیز است. در این میان خاورمیانه آسیب پذیر نیز درحال تجربه یک دوره تغییرات اقلیمی است که به نظر می رسد چشم انداز آن به ویژه برای اقشار فرودست بسیار نگران کننده باشد.
در مواجهه با این تغییرات، سیاست بازسازی جوامع براساس نیازهای منطبق بر شرایط اهمیت خاصی دارد و روستاها درکانون این تغییرند با این حال، علیرغم این که شواهد نشان می دهد گرمایش زمین و تغییرات اقلیمی یک بعد جنسیتی بسیار تاثیرگذار دارد و زنان و مردان به طور متفاوت از آن تأثیر می پذیرند، جای خالی زنان بطور خاص زنان روستایی در سیاستگذاری سازگاری با اقلیم احساس می شود.
پژوهشی در استرالیا نشان می دهد ادارات کشاورزی و سازمانهای مرتبط با مسائل خشکسالی، کشاورزی را امری مردانه تلقی کرده و پیگیری مسائل خشکسالی در بین خانواده ها را نیز امری مردانه می دانند و در نتیجه کمک ها و تسهیلات حمایتی را به مردان اختصاص می دهند و اغلب تلاشهای زنان را در مزارع نادیده میگیرند و یا جدی نمی انگارند و یا این که زنان شاغل در این بخش را کسانی می پندارند که شغلی مردانه برگزیده اند و با این نگرش برنامه ها نیز مردانه تلقی می شوند. بر اساس نظر سازمان ملل به این پنج دلیل به زنان در کنشی اساسی در مقابله با تغییر اقلیم نیاز است:
۱- مقابلهای به موقع با تغییر اقلیم بدون مشارکت همگانی ممکن نیست و زنان بیش از نیمی از جمعیت جهان را تشکیل میدهند.
۲- زنان همواره از دریچهای به مسائل مینگرند که در رویکردهای معمول غائب است. عدالت جنسیتی موجب افزایش کارآیی و بهرهوری میشود. در مذاکرات اقلیمی پاریس، این زنان بودند که زمینه را برای طرح افقهای بلند پروازانه مهیا کردند.
۳- جوامع با مشارکت گسترده زنان در مسائل مختلف، مانند مقولهی تغییر اقلیم، موفقترند. زنان شبکههای اجتماعی قویتری میسازند، با احتمال بیشتری دانش خود را به اشتراک میگذارند و راحت تر با تغییرات محیطی سازگار میشوند.
۴- تغییر اقلیم بر هر کس به شیوهای خاص تاثیر میگذارد و در عین حال نابرابریها را از جمله نابرابری جنسیتی تشدید میکند. هرگونه سیاستگذاری و کنشورزی اقلیمی میبایست معطوف به منافع همه، از جمله زنان و دختران باشد.
۵- کشورها در اولین برنامه جنسیتی سازمان ملل و برنامه کار اجلاس لیما موافقت کردند که زنان و مردان را در تمام مراحل تصمیم گیری و سیاستگذاری مانند سیاستهای محیط زیستی و اقلیمی، به طور برابر مشارکت دهند.
شواهد و مطالعات زیادی توانمندی تطبیق پذیری زنان با تغییر اقلیم نشان داده اند مثلاً مطالعه فونگ (۲۰۱۴) در ویتنام نشان می دهد که زنان روستایی سازگاری بیش تری با کم آبی در بخش کشاورزی داشته و معیشت خود را بازسازی می کنند و در عین حال زنان سرپرست خانوار آسیب پذیرتر بوده و تنش آبی برای این گروه از زنان تهدید محسوب می شود. یافته های این پژوهش نشان می دهند که تفاوت های اجتماعی از قبیل جنسیت، طبقه، سرپرست خانوار، سن و مرحله زندگی، تجربیات متفاوتی را در زمینه آسیب پذیری در دسترسی به آب ایجاد می کند که این به نوبه خود تمایز در سازگاری با کم آبی نیز نشان می دهد. سیاست های توسعه ای بدون در نظر گرفتن این تفاوت ها خود می تواند به دسترسی نابرابر منجر شود چرا که که سیاست های مربوط به تنش آبی انطباق پذیری زنان را نادیده می گیرند. این مطالعه نشان می هد که اگر جنسیت از سیاست های انطباق پذیری حذف شود، گروه های خاصی از زنان، مانند زنان سرپرست خانوار با آسیب جدی مواجه می شوند. متناسب سازی سیاست های انطباق پذیری با نیاز گروه های مختلف و همچنین در نظر گرفتن روابط قدرت و شرایط نابرابر در تهیه بسته های سیاست های انطباقی ضروری است.
این شواهد نشان می دهد که باید سیاست جنسیت زدایی را از تغییراقلیم در پیش گرفت. سیاست جنسیت زدایی از خشکسالی و کم آبی بدین معناست که در برنامه ریزی و سیاستگذاری باید تگناها و تبعیض های جنسیتی قانونی و فرهنگی موجود در سیستم درنظر گرفته شود و پیش از هر چیز نهادهای ملی باید نگرش های تبعیض آمیز را از تفکر و عمل سیستم اصلاح نموده و سپس با کمک متخصصان و داده های معتبر، در جهت سازگاری، ارزیابی جنسیتی جامعی به عمل آورده و از زنان در جهت حمایت از سیاست های سازگارانه حمایت نمایند.
جنسیت زدایی از راهکارهای سازگاری، نیازمند به بکارگیری متخصصان بین رشته ای برای تسهیل گری و درنظر گرفتن همه ابعاد زندگی اجتماعی است. بدون تردید در نظر گرفتن عدالت جنسیتی یکی از مهمترین مسائل در مسیر سازگاری است و برای رسیدن به این امر باید عدالت جنسیتی زنان در سطوح محلی و روستاها نیز مورد توجه سیستم قرار بگیرد مثلاً خشکسالی و تنش آبی که یکی از ابعاد تغییر اقلیم است موجب مهاجرت و تخلیه روستاها می شود علاوه بر این خشونت علیه زنان را افزایش می دهد، سلامتی جوامع محلی را در خطر افکنده و زنان بیش از هر زمانی در معرض خطر قرار می گیرند. پژوهش ها نشان می دهد که خشکسالی تاثیرات اقتصادی، اجتماعی، بهداشتی و محیطی عمیقی بر زنان در کشورهای در حال توسعه دارد. خشکسالی به کاهش تولید و عرضه مواد غذایی خانوارشده و مازاد تولیدی را جهت فروش کم کرده یا از بین می برد و در نتیجه منابع برای خرید نیز کاهش مییابد و جمعیت بطور جدی با خطر سوء تغذیه مواجه می شوند .در این میان اغلب مردان برای تامین معیشت مهاجرت میکنند و زنانی که در روستاها باقی ماندهاند با مخاطراتی مانند سوء تغذیه خانوار، خشونت و آزار جنسی، فقدان فعالیت جنسی و عدم برآورده شدن این نیازها، ازدواج زودهنگام، بخشش سهم غذا به دیگر افراد ضعیف خانواده، دردها و خطرات جسمی ناشی از حمل آب و البته تاثیر سوء روانی همه این مخاطرات مواجه هستند. بنابراین خشکسالی علاوه بر این که یک تجربه ویرانگر جمعی است، یک بعد جنسیتی عمیقا خشونت زا دارد که اغلب مورد غفلت قرار می گیرد.
در بحران های پیش رو، البته فقط دست نزدن به اقدامات مناسب نیست که مخاطره آمیز است، بلکه دست زدن به اقدامات اشتباه بسیار خطرناک تر است. برای عبور از این موانع به آنچه نیاز داریم پذیرش مساله و گرفتن تصمیمات دشوار و بسیار مهم است. سیاستگذاری و تصمیم سازی و اجرا البته نیازمند عقلانیتی است که همه جوانب و همه طبقات و اقشار را در نظر بگیرد.
در حال حاضر مهم ترین و تاثیرگذارترین پیامد اجتماعی تغییرات اقلیمی در دنیا و چندین استان در ایران خشکیدگی منابع آب و درگیری در تنش آبی است. این بعد از تغییرات اقلیمی موجب از دست رفتن مشاغل غالب روستا یعنی کشاورزی و دامپروری است و نتیجه آن خالی شدن روستاها از سکنه و مهاجرت از روستاها به حاشیه شهرها هست که خود این پیامد موجب رشد بی سابقه مشکلات اجتماعی گاه غیرقابل کنترل مانند تکدی گری، اعتیاد، روسپیگری، کودک فروشی، فروش اعضای بدن و مسائلی از این قبیل که از یک سو زنان و کودکان را با موقعیت های بسیار خشونت بار مواجه می کند و از سوی دیگر برای کنترل و حل آن هزینه بسیاری بیش از پیشگیری باید مصرف شود.
با این که زنان در بلایای طبیعی بسیار آسیب پذیرند، اما در عین حال می توانند محیط زیست را بخوبی مدیریت کرده و در مسیر سازگاری قرار بگیرند. آموزش و توانمندسازی با توجه به آنچه که در دسترس است مانند تغییر الگوی کشت (محصولاتی که عمل آوری آن نیاز به آب کم دارد مانند گیاهان دارویی و ..)، تغییر نوع دام( دام هایی مانند شتر و شتر مرغ، ماکیان های کوچک پرسود مانند پرورش کبک و تیهو که به آب کم نیازدارد)، احیای منابع فرهنگی (زنده کردن صنایع دستی در حال از بین رفتن)، توانمندکردن نیروی انسانی تحصیل کرده روستاها در جهت روی آوردن به کسب و کارهای نو مانند بومگردی و تجارت الکترونیک، صنایع کوچک و خانگی و تسهیل گری در دسترسی به بازارها گام هایی است که با تقویت زیرساخت ها در روستاها توسط دولت میتواند مسیر سازگاری را گشوده و ازدامنه پیامدهای آسیب زای خشکسالی بکاهد .
در روند سیاست گذاری های سازگارانه با تغییر اقلیم آنچه بسیار مهم است این است که مشارکت جامعه محلی و بطور خاص زنان باید بیش از پیش تقویت شود. زنان نباید در این روند در حاشیه گذاشته شوند و برنامهریزی و سیاستگذاری سازگاری صرفا بر فناوری و فن سالاری مدیران شهرنشین روستا ندیده محدود نشود. تغییرات اقلیمی با انسان مداری و با محوریت تجربیات زیسته جوامع محلی درکنار در پیش گرفتن سیاست های تطبیقی مهارشدنی است و در این راه تطبیق سبک زندگی با راه حل های سازگارانه بسیار اهمیت دارد و بدیهی است که این زنان هستند که می توانند سبک زندگی روستایی را به گونه ای منطبق با شرایط باز تعریف و مدیریت کنند.
در موضوع خشکسالی به عنوان بخشی از تغییرات اقلیمی مهم ترین و اساسی ترین چالش مهاجرت و فروپاشی خانواده های روستایی و سبک زندگی روستایی و منازعات مردم بر سر حکمرانی آب است. درمناطقی ازکشور«خانواده های مهاجر تنش آبی» تبدیل به مسافران سرگردانی شدهاند که طعمههایی برای انواع باندهای جامعه ستیز از متکدیان گرفته تا اعتیادند. در این نوع خانواده ها ما با سه شکل خانواده در خطر مواجهیم: اگر مردان خانواده جهت کسب درآمد مهاجرت نمایند، بار اداره خانواده فقیر و بدون درآمد یا با درآمد بسیارکم بر دوش زنانی است که گاه حتی حساب بانکی مستقل ندارند و چه بسا در معرض خشونت خانگی بقیه اعضای خانواده مانند فرزندان پسر قرار گیرند. اگر سرپرستان خانواده تصمیم به مهاجرت دست جمعی به حاشیه شهرها بگیرند، باز این زنان هستند که در معرض انواع آسیب های اجتماعی شایع درحاشیه ها قرار خواهند گرفت و بار آسیب پذیری بقیه اعضای خانواده نیز بر دوش آنان است.
همچنین درصورت ماندن همه اعضای خانواده در روستا به دلیل کاهش شدید درآمد سرپرستان آن ها در خطر استیصال و اعتیاد و به تبع آن واکنش های روانی مانند خشم و افسردگی قرارگرفته و زنان درمعرض خشونت خانگی قرار خواهندگرفت. هر بخش از حوادث ناشی از خشکسالی بطور ویژه بر زندگی زنان تاثیر منفی میگذارد و شرایط آن ها را بغرنج تر میکند. در درگیری های مرتبط با آب که درمناطق روستایی رخ می دهد، زنان به شدت در معرض خطر هستند. چنانچه سرپرستان خانواده آسیب ببینند و دچار جرح شوند یا فوت کنند این زنان هستند که با از دست دادن نان آور خانواده در معرض آسیب های روانی و جسمی آتی قرار خواهند گرفت که احتمال افزایش آزار و خشونت های جنسیتی فقط یکی از آن ها است. البته ابعاد عمیق تری از فاجعه خاموش خشکسالی بر روستاها نیز وجود دارد که به خانواده ها آسیب می زند. در کشورهایی که با خشکسالی دست و پنجه نرم می کنند، ازدواج کودکان بسیار افزایش پیدا کرده است. این دختران به دلیل فقر خانواده ها از تحصیل باز مانده و تنها راهی که برایشان می ماند ازدواج است. در حقیقت این دختران نوجوان قربانی وضعیتی می شوند که در ایجاد آن هیچ نقشی ندارند و ازدواج به عنوان یک راه حل برای زنده ماندن است و دختران برای گریز از گرسنگی و به امید دست یابی به شرایط بهتر در خانواده شوهر تن به ازدواج می دهند. کودک همسری علاوه بر آسیب های جسمی، کودکان را در معرض آسیب های روانی و خشونت های خانگی قرار می دهد و مشکلاتشان را صد چندان می نماید. روی دیگر سکه ازدواج دختران در روستاها «دختران از سن ازدواج گذشته» هستند. این دختران نیز به دلیل فقر خانواده ها و عدم توانایی خانواده برای تهیه جهیزیه از یک سو و روی ناخوش فقر از سوی دیگر هرگز موفق به ازدواج نشده اند. بهداشت و سلامت خانواده بعد مهم دیگری از آسیب ها است. زنان نمی توانند درآمد اندک خانواده را صرف تهیه وسایل بهداشتی مورد نیاز در دوران قاعدگی کنند، اگر بیمار شوند تهیه هزینه بیماری از آزمایشات پزشکی گرفته تا بقیه موارد درمان مانند تهیه دارو بسیار سخت است. سوء تغذیه نیز در کیمن خانواده ها بویژه زنان است آن ها در مواقعی که غذا کم باشد سهم غذای خود را به کودکان و سالمندان که بیش تر در معرض آسیب هستند می بخشند و به لحاظ جسمی و روانی ضعیف می شوند. عدم دسترسی به آب سالم نیز خانواده را در معرض مشکلات قرار می دهد و بویژه این که حمل آب که کاری پر مشقت است با زنان است، آن ها مسافتی که گاه چندین کیلومتر است برای آب آوردن می پیمایند و این مساله ممکن است آن ها را در معرض خطراتی مانند آزارجنسی نیز قرار دهد و راه حلی که این زنان یافته اند حرکت دست جمعی برای آب آوردن است. مطالعه میدانی این پژوهش نشان داد که دختران و زنان جوان در منطقه جازموریان استان کرمان به دلیل حمل آب در سنین پایین یائسه شده اند و علاوه بر جسم، این امر وضعیت روانی آن ها نیز به مخاطره افکنده است. مطالعه میدانی خانواده هایی که از مصیبت خشکسالی به حاشیه شهرها پناه آورده اند نیز نشان می دهد که آن ها در معرض انواع آسیب های روانی و سوء استفاده ها قرار گرفته اند. از پخش مواد مخدر گرفته تا طعمه هایی آسان برای تکدی گری علاوه بر این زنان به دلیل خشونت جاری در این مناطق همواره در معرض تهدید و اضطراب و هراس به سر می برند و در روستاها هیچگونه مرکزی برای درمان آسیب های روانی وجود ندارد، علاوه بر این نگرش مردم با مراجعه به روان شناس منفی است، هزینه مراجعه نیز گران است و اورژانس اجتماعی دولتی نیز در هنگام مواجهه با خشونت های روانی در دسترس نیست، لذا زنان هم به لحاظ مالی، هم فرهنگی و هم سیستمی همواره در معرض آسیب قرار دادند.
البته در شرایط عادی نیز زنان از نابرابری های ساختاری رنج برده و در حاشیه اند مثلا زنان بسیار کم و بسختی می توانند از تسهیلات اشتغال روستایی که برای ایجاد اشتغال در روستاها در نظر گرفته شده است استفاده نمایند. مالکیت یکی از مهم ترین چالش های زنان است. برای استفاده از این تسهیلات به وثیقه بانکی نیاز است و اکثریت زنان از این ابزار بی بهره اند. هرچند اگر وثیقه هم بتوانند تهیه کنند بانک ها اسناد روستایی را نپذیرفته و عملا چالش های جدی در مسیر اشتغال ایجاد می شود. صندوق اعتباری خرد زنان روستایی که برای این چالش می تواند راهکار باشد از توان مالی کمی برخوردار بوده و بنا به گفته مشاور وزیر و مدیر کل دفتر امور زنان روستایی و عشایری وزارت جهاد کشاورزی ۲۳۰۰ صندوق خُرد زنان روستایی کشور از تسهیلات اشتغال پایدار و اشتغال روستایی سهمی ندارد. این چالش ها همگی مانعی در مسیرتطبیق و سازگاری است. بدیهی است انطباق و سازگاری پیش از هر چیز یک امر روانشناسانه و البته زمانبر است و نیاز به برنامه ریزی و آمادگی روانی داشته و به اقدامات زیر بستگی دارد:
- شناسایی فعال و پاسخ دهی به محدودیتها و فرصتهای نوظهور به وسیله سیستم
- ایجاد فرایندهای سازش و انطباق از طریق حمایت از توسعه زیرساختهای اجتماعی و فیزیکی انعطاف پذیر، تاب آور و در دسترس
- اصلاح قوانین نابرابر
- ایجاد سیستمهای حمایت اجتماعی که قادر به کاهش تاثیر تغییرات اقلیمی و خشکسالی بر گروههای آسیب پذیر و خانواده ها باشند که علاوه بر توانمندسازی شغلی و حرفه ای بکارگیری علوم اجتماعی روان شناسی به عنوان تسهیل گر در کانون این سیستم ضروری است.
نظرات