همزمان با شیوع بیماری کرونا تا کنون شاهد تنش و خشونت هایی در بین اعضا خانواده و بخصوص زوج های جوان بوده ایم.
بروز پدیده خشونت خانگی گرچه تازگی ندارد اما در ایام کرونا بدلیل تغییر در سبک زندگی افراد و گذراندن مدت زمان بیشتر در خانه شاهد افزایش آمار خشونت های خانوادگی به صورت فراگیر در اکثر کشورها بوده ایم. همین موضوع موجب شد تا خشونت های خانگی به طور جدی تر مورد بررسی قرار گیرد و از این رو ماهنامه صدای زنان مصاحبه ای را باخانم دکتر سوسن محسنی، معاون پیشگیری اداره کل بهزیستی استان آذر بایجان شرقی ترتیب داد و از ایشان خواسته شد تا ما را بیشتر با مقوله خشونت، انواع و تبعات و سایر موضوعات مرتبط با آن آشنا کند.
خشونت چیست؟
خشونت، یکی از نمودهای رفتاری هیجان خشم است که به تبع آن فرد یا جامعه برای پاسخ به ناکامیها و تعارضهای فردی و اجتماعی خود ابراز و با نشان دادن آن در ابعاد مختلف جسمی، عاطفی و کلامی مانند تحقیر و توهین، تجاوز، ضرب و جرح و تخریب اموال و دارایی و … به خود یا دیگران آسیب میزند و به تبع آن سلامت جامعه را به مخاطره میاندازد.
خشونت موضوعی جهان شمول است و تمام جوامع انسانی به نوعی با آن مواجه و درگیر هستند، تبعات و عوارض ناشی از آن در ابعاد و اشکال مختلف گریبانگیر نظامهای اجتماعی است، به گونهای که مستندات و شواهد موجود در سازمانها و نهادهای ملی و بینالمللی نشان میدهند، آسیبهای اجتماعی از جمله خشونت و پرخاشگری به طور روز افزونی گسترش یافته است.
خشونت ماهیتی اجتماعی دارد و امنیت عمومی و گروهی افراد را مورد تهدید قرار میدهد، در کنار خشونتهای رفتاری و گفتاری که فرد ممکن است در جامعه با آن مواجه شود، عدهای حتی در محیط خانه هم از این پرخاشگری در امان نیستند و در اصطلاح قربانیان خشونت خانگی محسوب میشوند.
اگر چه بخش زیادی از این خشونتهای خانگی پنهان میمانند، اما بلاخره آثار و عوارض جسمی و روحی پرده از این اتفاق برمیدارد.
وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در مطالعهای در خصوص خشونت خانگی ۱۳۸۲نشان میدهد، ۶۶ درصد زنان ایرانی از ابتدای زندگی مشترکشان حداقل یک بار مورد خشونت قرار گرفتهاند. یافتههای این تحقیق حکایت از آن دارد که بیشتر قربانیان تحت خشونتهای روانی و کلامی ۲۵/۷ درصد قرار داشتند انواع خشونتهای، تحت عنوان خشونت خانگی تعریف شده، خشونتهای فیزیکی، روانی، جنسی و … میباشد، اما مسئله اینجاست که تعریف افراد از خشونت در جامعه با جوامع دیگر فرق دارد به طوری که در نتایج تحقیقات انجام شده در بیشتر موارد، زنان موارد خشونت جنسی و روانی را از مصادیق خشونت ندانسته و فقط در موارد تجربه خشونت فیزیکی خودشان را قربانی خشونت میدانند.
ـ اغلب در موارد خشونت فیزیکی تفاوتی در جوامع و فرهنگهای مختلف وجود ندارد، اما در خشونتهای روانی این قضیه فرق خواهد کرد، به عنوان مثال در جوامعی که آزادی افراد بیشتر است در اختیار گرفتن منابع مالی زنان و خشونت اقتصادی علیه آنها مصداق خشونت است ولی در سایر جوامع آزار جسمی، محدود کردن رفت و آمد یا منع از انجام اقدامات گوناگون به خشونت تعبیر میشود.
خشونتهایی که در محیط خانه انجام میشود، به دلایلی مثل ترس و رفتن آبرو عموما پنهان میماند، اما در مواجه با چنین مواردی با انجام اقداماتی میتوان به این افراد کمک کرد.
قدم اول شنونده خوب بودن است، باید در ایجاد فضای امن برای این افراد تلاش نمود تا بتوانند مشکلاتشان را به راحتی در میان بگذارند و درد دل کنند. این که زنان در بسیاری از موارد خشونتهایی که علیه آنها صورت میگیرد پنهان میکنند، بیشتر به این دلیل است که مورد قضاوت قرار میگیرند، زیر سوال میروند یا مقصر قلمداد میشوند، توجه به این نکته ضروری است که در مواجه با این افراد به هیچ وجه نباید آنهارا تحقیر یا محکوم کرد، قربانیان خشونت خانگی و همسر آزاری را نباید مقصر شمرد، آنها در این شرایط احساس شرم و شکست دارند و نباید این افکار و حالات را در آنها تشدید کرد، بلکه باید با آنها همدلی و همراهی نمود. درست است این توصیهها کار عملی زیادی برای قربانیان خشونت خانگی انجام نمیدهد، اما در ایجاد روحیه و بازگرداندن اعتماد به نفس از دست رفته این افراد موثر بوده و باعث میشود برای حل مشکل خود از مراکز درمانی، حمایتی و قضایی کمک بگیرند.
ضمن این که اگر رفتارهای خشن تکرار شوند نشان دهنده این موضوع است که فرد پرخاشگر دچار اختلال روانی است و باید حتما به متخصص مراجعه کند.
در اغلب موارد این افراد راضی به کمک گرفتن از روانشناسان و روانپزشکان نیستند، در این صورت باید در زمان بهتری موضوع را مطرح کرد، آنها را متوجه رفتارشان نمود و بعد از آنها خواست به متخصص مراجعه کنند.
در چرخه خشونت مرحلهای است به نام پشیمانی و عذرخواهی از قربانی
در این مرحله است که کمک گرفتن از مشاور موثر واقع خواهد شد. در غیر این صورت اگر شخص همواره پرخاشگری نماید این موضوع مشکلی جدی محسوب شده و در این صورت باید از افراد با نفوذ یا از نهادهای حمایتی کمک خواست تا از بروز اتفاقات نا گوار بعدی جلوگیری شود، در مواردی که خشونتهای خیلی شدید فیزیکی صورت میگیرد، مهمترین کاری که فرد باید انجام دهد این است که از خودش محافظت کند، اگر تا آن لحظه فکر کند اعتراض ممکن است فرد پرخاشگر را تهاجمیتر کند، باید سکوت کند و بعد به فکر راه حل مناسب باشد، این موضوع بستگی به شخص و موقعیت دارد، باید دید براساس شناختی که از آن فرد دارد چه واکنشی پیشبینی میشود، لازم است فردی که در معرض این آزارها قرار میگیرد برای خودش یک طرح ایمنی داشته باشد، مثلا اگر فکر میکند در حضور بچهها با آسیب کمتری مواجه خواهد شد، از بچهها بخواهد که تنهایش نگذارند یا اگر احتمال میدهد خشونت به فرزندان هم سرایت میکند، از آنها بخواهد در چنین مواقعی در اتاق خود بمانند، تا زمانی که این موضوع به صورت ریشهای بر طرف شود، باید به هر نحوی که شده کاری کرد از تا تنشها کمتر شود، اما فرد قربانی باید بداند این راهحلها موقتی است و باید به فکر حل دائمی مشکل باشد.
با توجه به این که تحقیقات نشان میدهد تنها ۲۴ درصد زنان خودشان را قربانی خشونت میدانند، آگاه سازی در این خصوص ضروری به نظر میرسد، البته این چالش هم وجود دارد که وقتی زنان به حقوق خودشان آگاه شوند ممکن است بهداشت روانشان مختل شود، چون آگاه شده است که در شرایط مناسبی زندگی نمیکند، لذا همزمان با آگاهی بخشی به زنان باید به مردان و سایر بخشهای جامعه هم در این خصوص آموزشهای پیشگیرانه ارائه شود.
نظرات